من کشته شدم، در تاریخ ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و یکسالم بود، متولد ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱، فرزند جلیل و سوسن، اهل شاباد در اسلام آباد غرب و ساکن اراک و دانشجوی دانشگاه آزاد اراک در رشته میکروبیولوژی بودم و پدر و مادرم هم هر دو معلم بودن.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، وقتی دانشجوها در آبان ماه حق خودشونو در دانشگاهها فریاد زدن منم در قیام دانشجوهای اراک شرکت کردم ولی مامورای سرکوبگر بمن حمله ور شدن و ضربات متعددی با باتوم به سرم وارد کردن. وقتی از مهلکه جون به در بردم خودمو به خونه دانشجوییم که از یه خانم مسن اجاره کرده بودم رسوندم، ولی بعد از چند ساعت بر اثر جراحات وارد شده به سرم و خونریزی مغزی از دنیا رفتم…. صاحبخونه جسد منو در حالی تو خونه پیدا کرد که از گوشم خون اومده بود.
بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی پدر و مادرمو تهدید کردن فقط در صورتیکه به همه اعلام کنن من خودکشی کردم و از دنیا رفتم جنازه منو بهشون تحویل میدن و اگه مخالفت کنن هر دو از کارشون اخراج میشن. اونا در تمام رسانه های دولتی مرگ منو بر اثر مسمومیت ناشی از سوء مصرف مواد مخدر اعلام کردن!!
مامورای حکومتی میخواستن پنجشنبه و بدون هیچ تشریفاتی مراسم خاکسپاری انجام بشه ولی اونا با مخالفت شدید خانوادم روبرو شدن و نهایتا مراسم فردای اونروز جمعه ساعت ۹ صبح برگزار شد.البته مامورا اجازه ندادن جنازم در آرامگاه خانوادگیمون در امامزاده حسن در بخش حمیل دفن بشه و به ناچار پیکر بیجون من مظلومانه در یه فضای شدیدا امنیتی در باغ رضوان اسلام آباد غرب به خاک سپرده شد….
مراسم چهلم هم ۲۴ آذر ماه ۱۴۰۱ برگزار شد.
هموطن من در اوج جوانی با هزاران آرزو در سر برای رسیدن به آزادی هممون جون دادم، نذار خونم به هدر بره، راه منو ادامه بده و روز پیروزی به یادم باش….💔