من کشته شدم، در تاریخ ۲۲ دیماه ۱۳۹۶. بیست و چهار سالم بود، متولد ۹ خرداد ۱۳۷۲. فرزند محمد و اهل و ساکن سنندج بودم. سال گذشته مدتی در تهران در رستوران بهاره راهنما (هنرپیشه) پیک موتوری بودم. چندی قبل هم نامزد کرده بودم و قرار بود بزودی در سنندج ازدواج کنم.
من در سن ۱۸ سالگی به اتهام عضویت در حزب کومله کردستان حکم پنج سال زندان گرفتم ولی بعد از دوسال مشمول رأفت اسلامی شدم و حکمم به دو سال تغییر کرد.
تظاهرات سراسری علیه حکومت از تاریخ ۷ دیماه ۱۳۹۶ شروع شده بود. منم به معترضین در خیابون پیوستم، در تاریخ ۱۲ دیماه نیروهای امنیتی منو ربودن و به بازداشتگاه اطلاعات سنندج منتقل کردن. من اونجا تحت شکنجه های شدید قرار گرفتم ولی تاب نیاوردم و زیر شکنجه جان دادم…
بعد از ۱۰ روز مامورای اطلاعات به درب منزل پدرم رفتن و خبر کشته شدنم رو به خانوادم دادن و گفتن بیاین جنازه رو تحویل بگیرین. اونا ادعا کردن که من در یه درگیری مسلحانه و غیر مرتبط با تظاهرات سراسری کشته شدم. به پدر و مادرم اعلام کردن بدون سر وصدا آماده باشن فردا صبح میبرنشون به پزشکی قانونی برای تأیید هوئیت و از همونجا به بهشت محمدی انتقال میدن. اونا رو تهدید کردن که حق مصاحبه با رسانه ها و اجازه برگزاری هیچگونه مراسم تدفین و عزاداری ندارن.
مامورای امنیتی اجازه ندادن پزشکی قانونی علت فوت منو مشخص کنه.
جنازه من با آمبولانس به همراه پدر و مادرم برای مراسم خاکسپاری به بهشت محمدی سنندج منتقل شد. مادرم جنازه منو موقع خاکسپاری دید که آثار ضرب و شتم زیادی روش مشاهده میشد و نه جای گلوله ای که اطلاعات ادعا میکرد در جریان درگیری مسلحانه بمن شلیک شده. مراسم فقط در حضور پدر و مادرم و تعداد زیادی از نیروهای امنیتی در تاریخ ۲۳ دیماه برگزار شد و من در قطعه ۳ بهشت محمدی غریبانه در وطنم به خاک سپرده شدم…
اونا اجازه برگزاری مراسم ختم منو تو مسجد ندادن و چند تا مامور لباس شخصی در مراسمی که توی خونمون برگزار میشد حضور پیدا کردن، مراسم رو عصر همون روز قطع کردن و به هیچکس از اقوام و آشناها اجازه موندن تو خونمون رو ندادن.
فرماندار سنندج «محمد ابراهیم زارعی» روز ۲۴ دی ماه یه روز بعد از انتشار خبر کشته شدنم اعلام کرد که من عضو گروههای تروریستی بودم و در ۴ دی ماه ۱۳۹۶، در یکی از پارکینگهای سنندج اقدام به تهدید مسلحانه کردم و فرار کردم و بعد که تحت تعقیب مامورا قرار گرفتم بدون توجه به فرمان ایست قصد فرار داشتم و به طرف اونا تیراندازی کردم! و در اثر تیراندازی متقابل نیروهای حکومتی کشته شدم!
و این درحالی بود که من تا تاریخ غروب ۱۲ دیماه یعنی تا روز ربوده شدن بدون مشکل و مخفی کاری توی شهر و در بین خانواده حضور داشتم و اگه کسی شکایتی علیه من مطرح کرده بود بدون شک در روزهای بعد مأمورای انتظامی برای جلبم و یا حداقل احضارم میبایست به محل زندگی من مراجعه میکردن، شوهر خالم «محمدرضا آرین» سرهنگ سابق نیروی انتظامی این مسئله رو تایید کرد. ضمنا یه روز بعد از انتشار خبر کشته شدن من، مامورای اطلاعات سنندج بعد از انتقال پدرم به اداره اطلاعات با تهدید وادارش کردن که علیه من شهادت بده. پدرم به ناچار کشته شدن منو در بازداشتگاه وزارت اطلاعات تکذیب کرد و گفت سارو از اعضای مسلح حزب کومله بوده و در یک درگیری مسلحانه کشته شده. اونا ویدئوی اعتراف اجباری رو در اختیار خبرگزاریهای دولتی قرار دادن. همزمان نیروهای لباس شخصی و اطلاعاتی تو خونمون حضور سنگینی داشتن.
مادرم بعد از کشته شدن من با ساختن اکانتی در اینستاگرام به عنوان «سارو عشق مادر» شروع به انتشار عکسای من از دوران مختلف زندگیم کرد.
هموطن من در راه آزادی وطن جان فدا کردم، منو به خاطر بسپار و روز پیروزی یادم باش…💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
برخی از منابع: هه نگاو بنیاد عبدالرحمن برومند کردپا ایران وایر خبر گزاری هرانا رادیو زمانه رادیو فردا