top of page
Writer's pictureLoabat

من امیرحسین بساطی هستم


من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱. پونزده سالم بود، متولد ۲۲ آذرماه ۱۳۸۵. فرزند غلامرضا و دو تا برادر به نامهای وحید و سعید داشتم. اهل و ساکن کرمانشاه بودم، عاشق فوتبال و پر از شور و شوق زندگی. به ظاهرمم خیلی اهمیت میدادم. من تابستونا سر مزرعه کشاورزی به صورت روزمزد کار میکردم و زمستونا در کنار مدرسه رفتن دست فروشی هم میکردم. اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی شروع شده بود. روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱بود، من به بهانه خرید لوازم التحریر از خونه رفتم بیرون و تو خیابون سپهر جایی که با دوستام قرار گذاشته بودم به معترضا پیوستم. اونروز مامورای سرکوبگر وحشیانه به مردم حمله میکردن و با گلوله های جنگی به طرف اونا شلیک میکردن. ناگهان من با شلیک مستقیم یکی از مامورا درست در وسط سینه ام نقش بر زمین شدم و جان دادم…. خانوادم وقتی دیدن برنگشتم خونه همه جا رو دنبالم گشتن. اونا یه هفته تموم بیمارستانا و پزشکی قانونی و حتی تو زندانها در پی من بودن. تا بالاخره فیلمی در شبکه های اجتماعی منتشر شد و منو روی زمین غرق در خون نشون میداد، با استناد به اون فیلم معلوم شد که من کشته شدم و مامورا نمیتونستن اینو انکار کنن. بعدش یکی از پرسنل بیمارستان طالقانی کرمانشاه به خانوادم اطلاع داد که جنازه من توی سردخونه اون بیمارستانه. خانوادم به بیمارستان مراجعه کردن و مامورا برای تحویل جنازه من ۹۰ میلیون تومن طلب کردن!! ولی در نهایت به پرداخت پول گلوله رضایت دادن مشروط به اینکه منو تو کرمانشاه دفن نکنن و از خانوادم تعهد کتبی گرفتن. مراسم تشییع و خاکسپاری در تاریخ ۷ مهرماه ۱۴۰۱ تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد و من در آرامستان روستای دارخور حسن آباد از توابع شهرستان اسلام آباد غرب در شصت کیلومتری زادگاهم مظلومانه به خاک سپرده شدم…. بعد از فوت من، در تاریخ ۱۱ مهرماه بود که مامورا به خونمون هجوم بردن و پدرمو بازداشت کردن. پدرم خودش از بازنشسته های س پ ا ه بود. راستی دو ماه دیگه تولدم بود، از پدرم یه گوشی نو خواسته بودم ولی وقتی دیدم اوضاع پدرم رو به راه نیست به یه جفت کتونی رضایت دادم. آخه پدرم باز دوباره آواره خیابونا شده بود در جستجوی کار… روی سنگ قبرم نوشتن: دست خالی آمدم اینجا ولی وقت وداع پنجه در خاکت زدم مشتی شرف برداشتم…. هموطن من جان شیرینم رو نثار راه آزادی هممون کردم، راهمو ادامه بده و منو فراموش نکن…#مهسا_امینی#علیه_فراموشی

bottom of page